یک نفر می پرسدکه چرا شیشه شکست؟!
مادری میگوید:((شاید این دفع بلاست...))
یک نفر زمزمهکرد:
((بادسرد وحشی مثل یک کودک شیطان امد ، شیشه پنجره را زود شکست.))
کاش امشب که دلممثل ان شیشه مغرور شکست ، عابری خنده کنان می امد ، تکه ای از ان را
بر می داشت ،مرهمی بر دل تنگم می شد.
اما امشب دیدم ،هیچ کسی هیچ نگفت...
قصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم، ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کم تر بود...؟!!!
برچسب : نویسنده : میلاد ashghe92 بازدید : 327